رسم شیدایی نه این است که من وتو می دانیم ، ما هیچ نمی دانیم ، از شیدایی تنها داستانش را خوانده ایم آنهم ناقص نه درست ، وقتی شیدا شدیم خانه و میخانه یکیست ، باده و پیمانه و جام شراب ورسم وفا داری همگی یکی میشوند و می روند تا دور دست ها تا تنها باشند ورسم شیدایی را از نو آموزش ببینند .
قلم را بر می دارم و می نویسیم که وقتی که می ایی تا بر خاکم نشینی ومویه کنی بهتر که مویه نکنی بلکه خندان باشی وهمرا مقنی وتار زن بیایی که من عاشق این دو هستم ومی دانم که این دو رسم شیدایی خوب دانند و دانش شیدایی خود را گسترش نمی دهند .تازه بر هر خاکی هم نمی روند .
من خاکم خاک دلست دلم میدان درد با دریایی ازغم دیگران و این دل هرگز برای خود نطپید بلکه برای دیگران طپید برای همین است که از مال دنیا هیچ متاعی بر نداشت و هیچ هم نخواست هرچه بود وهست به دیگران داد تا شاید دیگران بهتر بتوانند زندگی کنند اکنون به گونه ایی شده است که اندک متاع دنیا را برای درمان درد سینه پز سوز خود ندارد اگر داشت چقدر خوب میشد
موفق وجاری باشید